نقدی بر نمایش دولیتر در دو لیتر صلح | حیف حیف
حیف، حیف… این مرثیهای است که بازیگران زن نمایش «دولیتر در دو لیتر صلح» با صدای بلند فریاد میزنند و ضجه میزنند. مرثیه آدمهایی که زیر خاک خوابیدند و آنها زنده ماندند تا تقاص خون آنها را پس بگیرند. پیروزی برای آنها، در ریختن خون طرف مقابل تعریف شده است و تا خون دشمن به خاک نریزد، داغ عزیزانشان سرد نمیشود.
بازیگران نمایش، به دو دسته تقسیم میشوند. در هر دو دسته، یک مرد و یک زن وجود دارد. یک سرباز که برای وجب به وجب خاک سرزمینش میجنگد و یک زن که مادر تمام آنهایی هست که زیر خاک خوابیدند. تمام آرمان دو طرف، رسیدن به «اون ور» و کشتن دشمن است.
صحنهی نمایش، به دو قسمت تقسیم شده است. هر قسمت، اسمش «اون ور» است و از سوی طرف مقابل، «اون وریا» خطاب میشوند. طراحی لباس مشابه (لباس قرمز و شلوار سیاه/ شلوار قرمز و لباس سیاه) بازیگران دو سوی خط مرزی و میزانسنهای تعریف شده، وضعیتی متقارن برای مخاطب به تصویر میکشد تا مخاطب به جای تفاوتهای دو سوی خط مرزی، شباهتها را ببیند. حرکات بازیگران بر روی صحنه، این تقارن را خدشه دار نمیکند و میزانسن به صورت کامل با متن هماهنگ است. حتی با تمهید به کارگرفتن یک صدا پیشه مرد (با صدای بهرام شاه محمد لو) برای بازیگران مرد و یک صدا پیشه زن (با صدای راضیه برومند) برای بازیگران زن و استفاده از دیالوگهای مشابه، این تشابهات به اوج میرسد و قدرت قضاوت را از مخاطب بگیرد و نتواند فقط با یک سوی میدان همذات پنداری کند. منطق یکسان و رفتار مشابه، هر دو سوی میدان را از یک قبیله تعریف میکند که هیچ درکی از فضای پیرامون خویش ندارند و فقط سرسپرده یک صدا هستند.
هر دو سوی میدان، با صدایی از خارج صحنه هدایت میشوند و ارزشهایشان توسط این صدا تعیین میشود. سربازان، از این صدا با عنوان «عقبیها» یاد میکنند. عقبیها، روزی «جنگ» و «دلاوری» به سربازان دیکته میکنند و روزی دیگر صلح و گذاشتن سلاح بر زمین. برای عقبیها اهمیتی ندارد که حتی مبانی منطقی تصمیماتشان را برای جلوییها تشریح کنند و علت تغییر آرمانها و اهداف را برایشان توضیح بدهند. فقط به آنها بایدها و نبایدها را میگویند و جلوییها هیچگاه علت وقایع را نمیفهمند. از سوی دیگر، هیج وقت عقبیها نمیفهمند که چه بر سر سربازان گذشت و آنها چه روزها و چه شبهایی را گذراندند. به قول یک از سربازان خطاب به هم رزمش: «عقبیها هیچ وقت جلو نمیآن. یادت رفته!».
سربازان، آدمهای منفعلی هستند که در انتظار نبرد به سر میبرند. موقعیتی که روایت میسازد، انفعال آدمها در جنگ به تصویر میکشد. موقعیتی که با استفاده از فضای گروتسک، بیاختیاری آدمها را نمایش میدهد و آنها را مهرههای بازی عقبیها میداند. سربازانی که طبق ماده صفر جنگ، اجازه هیج گونه تصمیم گیری ندارند وگرنه برخورد وحشتناکی با آنها میشود حتی اگر تا دیروز قهرمان جنگ بودند. اغراق و بهره گیری از عنصر طنز تلخ در برخی صحنهها (مانند صحنه برخورد با سربازان، هنگامی که قانون را زیر پا میگذارند) از عوامل سازنده این فضای کمیک است.
روایت این نمایش، قصهی آدمهای جنگ است که معنای زندگی را فراموش کردند و اکنون صلح برایشان کابوسی وحشتناک شده است. کابوسی به قیمت نشستن در کنار دشمن و پایمال شدن خون عزیزان. سربازی میگوید: «ما همه چیزمان را از دست دادیم، چطور میتوانید بدون اجازه ما تمامش کنید» آدمهای جنگ، آدمهای صلح نمیشوند. آنها در شبهای آرامش عقبیها، هزاران بار میمیرند و دوباره زنده میشوند و تا ابد محکوم به این عذاب هستند.
این مطلب در صفحه 6 روزنامه شرق شماره 2048 مورخ 4 تیر 1393 منتشر شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید