سعید احمدی‌پویا

در ابتدای داستان «یکی مثل همه» فیلیپ راث، شرح مراسم سوگواری قهرمان داستان  بیان می‌شود؛ پس از آن، قهرمان داستان، زندگی خویش را مرور می‌کند و در خلال روایت، به ارزیابی گذشته‌ی خود بپردازد. مضمون‌اصلی داستان، مرور گذشته، با تجربه امروز است. شخصیت اصلی، دیگر در موقعیت قبلی نیست و می‌تواند زندگی خویش را مرور ‌کند:

«با به خاطر آوردنِ تمام کسانی که بدون دلیلِ مشخصی از زندگی‌اش محو کرده بود… شروع کرد به مشت کوبیدن بر سینه‌اش… بر سینه می‌کوبید و پشیمانی، نه فقط به خاطر این یک اشتباه، بلکه به خاطر تمام اشتباهاتش، اشتباهاتِ پاک‌نشدنی و احمقانه و گریزناپذیرش، به او هجوم آورده بود.»

این برگشت به گذشت و ارزیابی راه طی شده، موقعیت وحشتناکی را برای شخصیت فراهم می‌کند. او زندگی‌اش را هزینه کرده است تا به این نقطه برسد و آیا ارزشش را داشت؟ این سوالی ویرانگر است که هر کسی را می‌تواند درگیر کند. نوشتن از خود، همین بازگشت به گذشته است، مرور راه طی­شده، ارزیابی نتایج حاصل شده و در نهایت همان سوال ویرانگر: آیا ارزشش را داشت؟

این همه تکاپو در فضای کسب و کار و فناوری ­اطلاعات از یک سو و از سوی دیگر دل‌دل زدن برای تک‌تک فریم‌ها و سکانس‌های فیلم‌های دوست­داشتنی، ضبط خاطره تئاترهایی که لذت بردم و ثبت واژه‌های رمان‌ها و داستان­کوتاه‌هایی که دوست داشتی، جهانی را می‌آفریند که دوست دارم عزیران و رفقایم را به آن دعوت کنم و بگویم شاید در این روزگار تیره­‌وتار، تنها کورسوی باقیمانده، همین لذت‌های ناب و کوچک است که امید می‌دهد و زندگی و من در جستن همین بارقه‌ها هستم و به قول مولانا، هرچیز که در جستن آنی، آنی …

ارتباط

رزومه