نقدی بر فیلم بیست انگشت | چرا یک زن باید با مردی به غیر از شوهرش برقصد؟
نگاهی به فیلم “بیست انگشت” به کارگردانی مانیا اکبری
فیلم بیست انگشت فیلمی است که هفت زاویه از زندگی خصوصی یک زوج را به تصویر میکشد. این که فیلم متاثر از فیلم “ده” کیارستمی است، مطلبی است که خود کارگردان به آن اذعان کرده است و حتی فیلم را به کیارستمی تقدیم کرده است. فیلم فاقد ماجرا است و ماجرا ها نیز در دیالوگ ها بیان می شود برای همین روایت داستانی ندارد و تا حدی از ساختار مستندگونه برخوردار است. ساختار دیالوگ ها آن هم از نوع دیالوگ های پینگپنگی ، به گونهای است که برای مخاطب کشدار و مصنوعی نیست. روان بودن دیالوگ ها و طبیعی بودن واکنش ها ساختاری به فیلم داده است که انگار دوربین هفت زاویه خصوصی یک زوج را شکار کرده است و به طور کامل باورپذیر شده است. حتی بعضی اوقات ، دیالوگ ها بداهه به نظر میرسد در حالی که روند روایت آن هوشمندی و سنجیده بودن آنها را اثبات میکند. میزانسنهای دقیق و برداشت بدون کات سبب شده است که کارگردان تجربه سختی را پشت سر بگذارد. اما چیزی که این فیلم را جذاب کرده است پرداختن به موضوعاتی است که به رغم تابو بودن، دغدغه خصوصی بسیاری از زوج ها است. زوجهای جوانی که در مهد سنت متولد شدند و به دلیل گرایش به مدرنیته در تعلیق خاصی گرفتار هستند؛ بمانند بودن در قایقی در آب به مانند تصویری که در اپیزود آخر بیست انگشت به تصویر کشیده است.
این فیلم از هفت اپیزود تشکیل شده است و شاید کارگردان با تاسی به قداست سنتی عدد هفت حرف هایش را در “هفت” اپیزود زده است. فیلم با صحنه ای آغاز می شود که مانیا سوار بر تاب است و صداهایی میشنود که به او هشدار می دهد که دیگر کودک نیست و بزرگ شده است. این صحنه به وضوح دغدغه اصلی مانیا در این فیلم را بیان می کند. او با به روزگار کودکی خویش می نگرد و علاقه اش به بازیهای دوران کودکی، مطلبی است که در اپیزودهای مختلف به آن اشاره کرده است. مانیا با نگاه حسرت بار این سوال را برای مخاطب خود مطرح می کند که چرا نباید مانیا بازی کند ؟ مگر تمام زندگی بازی بیش نیست؟ چه فرقی میان خاله بازی، تاب بازی و … با زن و شوهر بازی امروز است؟ حتی از این پا را فراتر می گذارد و بیان آن را هم برای همسر خویش ، غیر قابل تحمل نشان میدهد. این اپیزود شاید خیلی ها را قلقلک میدهد که تا چه حد درباره گذشته زوج خود تحمل دارند. مرد آن قدر از آن موضوع برانگیخته شده است که حتی توافقات قبلی با نامزد خود مبنی بر عدم سکس کامل قبل از ازدواج رسمی را زیر پا میگذارد و در جاده در حالی که صدای گرگ ها به گوش می رسد ، کاری میکند که ناراحتی و تشویش خاطر نامزد خویش را فراهم میکند. به این فکر کنید اگر زن از روابط گذشته خویش با مردان دیگر سخن می گفت با چه واکنشی از سوی مرد مواجه می شد؟ این مسئله ممکن است برای هر زن یا مردی رخ بدهد و از روابط گذشته همسرش مطلع شود و البته این واکنش شدت و حدت دارد اما خود میتواند حتی در ضعیفترین واکنش ها هم چالش درونی برای فرد به وجود آورد. تمهید کارگردان در این صحنه برای نشان دادن سکس، خاموش کردن چراغهای اتومبیل است که تا حدی توانسته است این موضوعی که خود جنجالی است بدون جنجال تصویری بیان کند.در اپیزود بعدی ، مانیا یک قدم جلوتر می آید و این بار به جای نقل خاطرات دوران کودکی، مرد را با چالش بزرگتری درگیر میکند. او در مقابل چشمان حسد بار همسرش، با مرد دیگری میرقصد و مرد چنان آشفته می شود که از او میپرسد چرا یک زن باید با مردی به غیر از همسر خود برقصد؟ چه نیازی به این موضوع است؟ زن هر چقدر سعی میکند آن مرد را برای همسرش موجه کند، ناکام میماند و دلایلی نظیر کمبود محبت و… میآورد. این جا روایت فیلم با چالش جدی روبرو می شود و به جای آن که دیالوگهای پینگپنگی دو زوج به چالش باورهای سنتی و فضای مدرن تبدیل شود به مسائلی می پردازد که بیشتر در صفحات حوادث روزنامه ها میخوانیم. آیا هر کس که با فردی به غیر از زوج خود می رقصد به دلیل تحریک همسرش و کمبود محبت است؟ آیا بهتر نبود مانیا به این موضوع میپرداخت که چرا ما در محیطی گام می گذاریم که هنوز شرایط آن محیط را نمیدانیم و میخواهیم با تفکرخودمان به محیطی پای بگذاریم که با ته مایههای فکر ما منطبق نیست ؟ آیا ما ابعاد مختلف شیوه زندگی که برمیگزینیم ، را میدانیم . شاید این مثال جالبی نباشد اما این بسان این است که شما وسیله ای میخرید اما خود را بی نیاز از دستورالعمل آن میدانید. این ممکن است به شما صدمه بزند . این نکته مهمی بود که میتوانست جای استدلالهای سست مانیا در فیلم را بگیرد. آیا روابط یک زوج این قدر می توانند شکننده باشد؟چرا حس مالکیت در عشق در باورهای ما با باورهای مدرن این قدر متفاوت است ؟ چرا یک فرد با غیر زوج خود باید برقصد و چرا این سوال برای افراد دیگر از ملیتهای دیگر مطرح نمیشود؟
مانیا سعی کرده است در اپیزودهای بعدی از دوران نامزدی یک زوج فاصله بگیرد و لحظات خصوصی آن ها بعد از گذشت زمان نشان دهد. مرد که در اپیزودهای قبل با مفهوم “گناه” بیگانه بود، برای آن که به حرفش وجه قابل قبولی بدهد ، به آن متوسل می شود و سقط را گناه می داند در حالی که هنوز در اولین روزهای بارداری همسرش است و همسرش در بارداری قبلی ، بسیار اذیت شده است. این نکته بسیار جالب است که زمان نحوه استدلالها را چگونه تغییر میدهد و واکنش ها چقدر متفاوت می شود. برخورد توام با خشونت مرد، از پرداخت خوبی برخوردار است در حالی که مخاطب از به خاطر ذهنیت از او در اپیزودهای قبل، انتظار چنین واکنشی را ندارد. پازل ها چیده می شوند و انگار ما چند Snapshot از یک زندگی را میبینیم. نتیجه چنین واکنش هایی به اپیزود بعدی ختم می شود. مانیا بحث خیانت و تعهد را مطرح می کند و این که اگر زنی از زندگی خویش ناراضی نباشد ، به راحتی نمیتواند به رابطه خویش پایان دهد بنابراین همزمان بیش از یک رابطه را تجربه می کند. مرد این امر را کثافتکاری می نامد و نه عشق. مانیا سعی میکند مرد را قانع کند که آن زن بعد از ازدواجش عاشق یکی دیگر شده است واصلا چه اشکالی دارد هر کسی عاشق دو نفر بشود . مرد با بیان این که بعضی مردها با همین استدلال دو زن میگیرند، اصل این موضوع را زیر سوال میبرد که نمی توان در یک آن عاشق دو نفر بود و اگر کسی از رابطه خود راضی نیست ، باید آن را قطع کند و بعد رابطه جدیدی شروع کند و می توان هر اسمی روی رابطه همزمان با بیش از یک نفر گذاشت اما دیگر عشق نیست. نمیدانم چرا خانم اکبری این موضوع را در اپیزودهای خود گنجانده است. این موضوع دیگر چالش سنت و مدرنیته نیست . این پایه و اساس یک رابطه عاشقانه است خواه قانونی باشد و خواه غیر قانونی. برای اثبات مدعای خود فیلم Eyes Wide Shut را مثال می آورم. در آن فیلم به صرف یک تخیل ، زن خود را گناهکار می داند و مرد با شنیدن این موضوع چنان به هم میریزد که سفر اودیسه وار خود را آغاز میکند. جالب است که تصویر مرد هنگام بیان این موضوع به صورت نیمه روشن و نیمه تاریک بود که شاید تمثیلی بر این موضوع باشد که این مرد هم برای خود ” یواشکی” دارد که تلفیق نامناسبی برای استدلالهای مرد است. مرد زن را خطاب قرار می دهد و می گوید اگر کسی در یک رابطه مشکل دارد باید آن را پایان دهد و از او میپرسد که آیا او از این موضوع میترسد و زن با سکوتش ، ترس خود را فریاد میزند و شاید برای همین است که در اپیزود بعدی از جنسیت خود شکایت میکند.مرد نیز با بیان این موضوع که اگر زن بود با هر مرد خوش تیپی میرفت ، واکنش زن را طلب میکند. زن از مادربزرگ خود تمثیلی به شوخی میآورد که نام این فیلم – بیست انگشت- از این تمثیل گرفته شده است . مادربزرگ مانیا به شوخی میگفته است تا یک زن با به تعداد انگشت های دست و پا – بیست انگشت- با مردهای مختلف نخوابیده باشد ، “خانم خوشگله” نیست و اشکالی ندارد! و البته دوست داشت برای دخترهایش یک وانت پسر بیاید و ببردشان و البته هنگام تعریف این مسئله از پشت شیشه رستوران ، چند وانت را می بینیم که رد می شوند. بحث جنسیت و این که آیا هر کس از جنسیت خویش راضی است و این که در این میزان رضایت چقدر شرایط اجتماعی دخیل است ، بسیار ضعیف در این اپیزود به آن پرداخته شده است و شاید بتوان گفت این اپیزود که اسم فیلم متاثر از آن است، ضعیف ترین نقطه فیلم است. سرانجام این رابطه پیچ در پیچ به تکانهای قطار ختم می شود که پس از یک گفتگوی ساده ، زن که انگار بشکه باروت است، منفجر می شود و چیزهایی را به زبان میآورد که برای مرد غیر قابل بخشش است. به نظر میرسد این اپیزود فاقد روال منطقی است و اعتراف به یک رابطه خارج از رابطه عرفی ، آن هم پس از یک بحث چند دقیقه ای ، باورپذیر نیست زیرا قبل از آن برای این اتفاق زمینه چینی نکرده است و مخاطب باید خود از اپیزودهای قبل چنین چینشی در ذهن خود داشته باشد بدون کوچکترین اشاره ای که برای مخاطب راهگشا باشد.
خاتمه فیلم با آرامش دریاچه همراه است که تعلیق زندگی امروز را با امواج آب و تکان های قایق نشان داده است.
به هر تقدیر فیلم بیست انگشت فیلمی است که مباحث عمیقی در رابطه با رابطه خصوصی یک زوج را مطرح می کند که به دلیل حجم مباحث و زمان اندک در سطح باقی می ماند و تعمق چندانی نمییابد. شاید تاکید مانیا بر بازی ها و دوران کودکی ، اشارتی به فرهنگ و آموزشهایی باشد که کودک در بستر آن رشد میکند اما این مسئله بسط قابل تاملی نیافته است و در ضمن خانم اکبری مسائلی را در میان دغدغههایش گنجانده است که به نحوه آموزش در کودکی و .. بستگی ندارد و برای افراد از فرهنگ های مختلف ، مطرح است. بی شک جای آن دارد هر کدام از این مباحث در بسط بهتری و با روایت داستان گونه و نه مستند گونه ، به آن پرداخته شود . نظیر فیلم قابل تامل Eyes Wide Shut که با روایت داستانی ، جزئیات یک رابطه زناشویی را کاویده است و شاید این امر که استنلی کوبریک که روزگاری با فیلم اسپارتاکوس داعیه نجات جامعه را داشت، در فیلم آخرش Eyes Wide Shut که به نوعی وصیتنامهاش محسوب می شد، فقط به بررسی رابطه یک زن و شوهر میپردازد و آن را پیچیدهترین رابطه هستی می داند.
× تیتر: از دیالوگ های اپیزود دوم فیلم بیست انگشت
دیدگاه خود را ثبت کنید