نگاهی به فیلم مستند دستور آشپزی | دعوت به کشف یک مکان گمشده در خانهتان
چهارشنبه گذشته، فیلم مستند “دستور آشپزی” محمد شیروانی در سینما آزادی به نمایش درآمد. این فیلم مستند به آشپزخانه هفت زن ایرانی میرود و از آنها میخواهد نحوهی پخت غذا را را برای مخاطب تشریح کنند. شیروانی در این مستند ، سعی کرده است از روال طبیعی و سادهی زندگی زنان خانهدار ایرانی، به لایه پنهان زندگی آنان برسد و بدون هیچ پیشداوری، برای مخاطب وضعیتی ایجاد کند تا ناچار به قضاوت بنشیند.
طرح و ساختار روایی فیلم را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:. پختغذا، صرف غذا ، جمعکردن میز یا سفره
بخش اول فیلم، با خانمخانهداری آغاز میشود که میخواهد غذا، لوبیاپلو درست کند. بیان دقیق دستور آشپزی توسط این خانم، این تصور را در مخاطب ایجاد میکند که این فیلم یک فیلم آموزشی آشپزی است. فیلمساز هم با پرسیدن جزئیات آشپزی، سعی میکند این نگاه مخاطب را تقویت کند. با این حال، در میان سوالات فیلمساز، سوالی کلیدی وجود دارد که نشان میدهد فیلمساز، روند هوشمندانهای را در پیش گرفته است و آن این است که الآن ساعت چند است؟ این پرسش ، از تکتک افراد و در تمامی مراحل آشپزی پرسیده میشود. بیان زمان ، هیچ جایی در یک فیلم آموزشی آشپزی ندارد و از همین پرسش سادهاست که فیلم، طرح اصلی خود را آغاز میکند. بیان زمان و ذکر دقیق جزئیات، دو عاملی هستند که ساختار فیلم را میسازند. در لایه ظاهری، فیلمساز، پخت غذاهای دلپذیر و سنتی ایرانی، را به تصویر میکشد. اما در لایه درونی آن ، تلاش زنانی را به تصویر میکشد که با صرف زمان بسیار، غذایی مطلوب را آماده میکنند؛ سپس خانوادهی آنها، بیهیچ دقتی در این روند، به لذت از خوردن آن، بسنده میکنند .
این هفت زن ، هر کدام به جایگاه فرهنگی و سنی متفاوت ، تعلق دارند. این جایگاه فرهنگی متفاوت در چیدمان وسایل آشپزخانه و حتی نحوهی پخت و بیان دستور آشپزی این هفت نفر نشان داده شده است. برخی از این زنان رویکرد سنتی به آشپزی و خانهداری دارند و برخی دیگر نگاه مدرنتری به آن دارند. نکتهی جالب فیلم، انتخاب این هفت نفر است که هرکدام نماینده یک سلیقه فرهنگی هستند اما در آخر به یک نقطه یکسان میرسند.
فیلمساز با گروهش به خانهی این هفت زن رفتهاست و این هفت زن را در یک موضعیت یکسان قرار دادهاست. آمدن ده نفر میهمان، وضعیتی است که این زنها ناخواسته در آن قرارگرفتهاند و باید برای خودشان و میهمانها، غذا درست کنند. هیچکدام از این زنان، برای این میهمانی آماده نبودند و با ورود میهمانها، آشپزی را آغاز میکنند. انتخاب صحنههایی از آشپزی این زنان، بهگونهای بودهاست که طول مدت زمان و اعمال جزئیات در آشپزی به تصویر کشیده بشود. برای آنکه روند فیلم کند نشود و برای مخاطب خستهکننده نباشد، فیلمساز از گفتگوهای طنز شخصیتهایش در حین آشپزی استفاده کرده است که سبب تلطیف فضای این بخش شدهاست. این گفتگوها ، خاص آشپزخانهاست. مادران و زنان ایرانی، با همین دیالوگها، دشواری کار در یک محیط بسته را برای خود آسان میکنند. این گفتگوها خود را به روند فیلم تحمیل نمیکند، بلکه به شخصیتپردازی افراد در فیلم کمک بسیار میکند.
بخش دوم، با آمادهشدن میز و سفرهی غذا برای تناول آغاز میشود. در این بخش نیمهی غایب خانواده در بخش اول – همسر – وارد فیلم میشود و هرکدام نظرشان را دربارهی غذا و مدتزمان پخت آن، بیان میکنند. مردان نیز در این فیلم از طیفهای فکری مختلف هستند. برخی آنها با نگاه سنتی و حتی تا حدی متحجرانه، آشپزی را وظیفهی زن میدانند و مدت زمان بسیار کوتاهی را ذکر میکنند. این افراد کارخودشان را بسیار پرمشقتتر و دشوارتر از کار همسرانشان میدانند. برخی دیگر دیدمدرنتری به این قضیه دارند و قدردان زحمات همسرانشان هستند با این حال درک کاملی از جزئیات و سختی کارهمسرشان ندارند.
بخش سوم، با جمعکردن سفره و میز آغاز میشود. این بخش ، هدف اصلی فیلمساز از این طرح بودهاست. پس از غذا، رفتار افراد نشان از نگاه آنان به کارهمسرشان دارند. برخی بلند میشوند و میروند و همسرشان باید همانگونه که سفره را چید، آن را جمع کند. برخی دیگر بر صندلیشان تکیه میزنند تا کنیزشان سفره را از زیر پایشان جمع کند. فردی دیگر خودش سفره را جمع میکند چون غیرتش به او اجازه نمیدهدکه بگذارد همسرش سفره را جمع کند، آن زنوشوهری هم که مدرنتر از بقیه فکر میکنند، قید جمعکردن میز را میزنند و میز تا ساعتها بعد، به همان وضعیت باقی میماند.
شاید این فیلم به نگاه فمینیستی متهم شود و عنوان شود که همه مردان اینگونه نیستند. روند فیلم بهگونهای است که رفتار خود زنان هم نقد میشود. زنی که تمام روزش در آشپزخانه است و پذیرفته است که کمی تغییر در این روند، او را به دفترخانه میکشاند. مثال دیگر، زن مدرنی است که دغدغههای جهان خارج از آشپزخانه هم برایش مهم است و از درک گرسنگی سایرمردم جهان نمیتواند به رستوران برود. او خودش را خانهدار میداند اما از هنرآشپزی، فقط به گرمکردن کنسرو اکتفا میکند. زنی دیگر که همزمان تحصیل میکند و مانند زنان سنتی به آشپزیاش اهمیت میدهد، در برابر برخوردهای نامطلوب همسرش را پذیرفتهاست و عنوان میکند:” دیگه عادت کردیم. عادت نکنیم، چی کار بکنیم؟” مثال دیگر، زندیگر که سنوسالش بیشتر از بقیه است، لذت بردن زنان جوانتر از زندگیشان را نکوهش میکند. این فیلم قصد ندارد به یک فیلمی با شعارهای سطحی و نازل تبدیل شود بلکه با به تصویر کشیدن آشپزخانه متداول و معمول خانههای ایرانی ، میخواهد تصویری از لایه پنهان زندگی زنان ایرانی را نشان بدهد و از میان این تصویرها به باورها و عقاید آنها نقبی بزند.
آخر فیلم، دوخبری به مخاطب دادهمیشود. نخست،آنکه پیرزنی که در فیلم از خاطراتش از آشپزیهایش در جوانی میگفت، فوت شدهاست. پیرزنی که در سالهای انتهایی عمرش، در سکوت خود غرق شدهبود و به انتظار مرگ نشستهبود. خبر دوم دربارهی دوزنی بود که دید مدرنتری نسبت به بقیه داشتند. آنها از همسرانشان طلاق گرفتند. این پایان تلخ، همان بیان یکی از زنها است که گفت:” توی کار آشپزخونه بازنشستگی نداره. تا وقتی که رو به قبله بخوابن باید آشپزی کنه”
نکته جالب این فیلم، جسارت فیلمساز در استفاده از بستگان و آشنایان خود برای این فیلمبود. هر هفت زن فیلم، یا خویشاوند سببی یا نسبیاش بودند و یا از آشنایانش بودند. روند فیلم و زیرذرهبین رفتن جزئیاتی که در زندگی روزمره به آن توجهی نمیشود، نکتهای است که میتواند سبب آزردگی افراد بشود و فیلمساز با جسارت، این خطر را پذیرفته است. انگار فیلمساز برای دغدغههای درونی خودش، به کشف محیط اطرافش پرداخته است و مکانی را در نزدیکی زندگیاش کشف کرده است که برای خود و گروهش ناشناخته است و باید آن را بشناسند.
دیدگاه خود را ثبت کنید