نقدی بر نمایش آناکارنینا | دعوت به یک دوئل در نیمهشب
«عشقورزیدن کافیست، آنگاه همهچیز لذتبخش است.» لئو تولستوی، دفترهای خاطرات، ۱۹۱۰
عشق، پیچیدهترین مضمون بشری است که دستمایه داستانهای بسیاری شده است. آنا کارِنینا رمانی است از لئو تولستوی، نویسندهٔ روسی که به عشقورزیدن از زاویه دیگر پرداخته است. از زاویهای که شاید عدم تعهد و پایبندی به خانواده و خیانت معنا شود؛ عشقی ممنوعه که در جامعه سنتی آن سالهای روسیه، گناه نابخشودنی به شمار میرفته است.
نمایش «آنا کارنینا» به کارگردانی آرش عباسی، برداشتی آزاد از این روایت است. برای بیان این روایت قدیمی، از موقعیتی کاملا مدرن بهره گرفته شده است؛یک برنامه تلویزیونی محبوب و پرمخاطب که در اوج موفقیت قرار دارد. «کیت» که بازیگر فیلم «آنا کارنینا» بوده است و به خاطر بازی در این فیلم بسیار تحسین شده است، در پانصدمین برنامه از یک «تاک شو»، مقابل مجری این برنامه، «وودی» قرار میگیرد. اما این فقط یک برنامه تلویزیونی معمولی نیست. وودی، همسر سابق کیت بوده که به خاطر یک زن دیگر، وودی او را رها کرده است و حال این برنامه تلویزیونی فرصت گرانبهایی در اختیار کیت قرار داده است که در مقابل چشمان هزاران بیننده تلویزیونی، انتقام آن روزهای سخت را، از وودی بگیرد.
در ابتدای نمایش، تصور مخاطب این است که وودی، مجری موفق تاکشو موقعیت هیجانانگیزی را ساخته است و توانسته با کشاندن بازیگر محبوب فیلم «آنا کارنینا» به برنامهاش، برنامهای متفاوت و جذاب بسازد. اما روند روایت، تصور مخاطب را دگرگون میکند. کیت با افشاء نکاتی از زندگی شخصی وودی، او را به چالش میکشد؛ انگار کیت با قبول پیشنهاد شرکت در برنامه و طراحی پلن دقیق، موقعیت انتقام از وودی را ساخته است؛ اما ریتم تند روایت و عدم اختیار کیت و وودی در هدایت روایت، نشان میدهد که این موقعیت ساخته تهیه کننده برنامه برای دنبال جذابیت بیشتر و جذب بیشتر مخاطب است؛ به عبارت دیگر رسانه با عیان کردن زوایای خصوصی دو شخصیت سلبریتی، روایت مدرنی از «آنا کارنینا» میسازد و برای موفقیت بیشتر برنامه، بسیار بیرحمانه مجری حودش را زیر چرخهای سنگین قطار روایت میاندازد و او را جلوی چشم میلیونها مخاطب برنامه تلویزیونی قربانی میکند تا برنامه جذابی داشته باشد!
نمایش با مونولوگهای وودی و با بهرهگیری از تیزرهای تبلیغاتی برنامه شروع میشود. مونولوگهای سریع و حرکات بدن بازیگر نقش وودی (بهنام شرفی) تماشاگر را آماده برای یک روایت با ریتم تند میکند. لحن هیچانی و بازی پر از تحرک شرفی، فضای متفاوت پانصدمین برنامه تلویزیونی «وودیشو» را، به مخاطب منتقل میکند.
ضرباهنگ نمایش با ورود بازیگر نقش کیت (معصومه رحمانی) با لباس سرتاسر سیاه «آنا کارنینا» تندتر میشود. وودی با دیدن لباس کیت، به توصیف آن بخشی از فیلم «آنا کارنینا» میپردازد که کیت این لباس را پوشیده است؛بخشی از فیلم که مواجهه آناکارنینا با ورنوسکی است. این ترفند خالق برنامه است؛ تهیهکنندهای که هیچوقت بر روی صحنه نمیآید اما سنگینی حضورش در تمامی دقایق نمایش احساس میشود. او با آگاهی از احساسات و خاطرات شخصی مجری برنامه، با طراحی یک لباس خاص برای کیت، روایت را به مسیر دلخواه خود هدایت میکند.
مونولوگ جای خود را به دیالوگهای پینگپونگی میدهد. کنشهای غافلگیرانه و واکنشهای لحظهای، بستری برای بیان روایت و آغاز یک دوئل بین دو بازیگر نمایش میشود؛ دوئلی در نیمهشب جلوی هزاران تماشاگر تلویزیونی. کشمکش وودی و کیت از یک مصاحبه در برنامه عامهپسند تلویزیونی به یه یک کشمکش دراماتیک تبدیل میشود. این بار، جای مهمان و میزبان عوض میشود و وودی مورد هجمه مهمان قرار میگیرد.
روایت با بهرهگیری از موتیفهای دقیق، سعی در پرداخت شخصیتهای نمایش میکند. در ابتدای نمایش، شخصیت نمایشی آنها به تصویر کشیده میشود و بعد شخصیت واقعی با این موتیفها ساخته میشود. کفش زنانه، همیشه المانی جذاب و اغواگرانه در روایتهای عاشقانه است. کیت از بیان علاقه وودی به سایز 42 پای زنان، آغاز میکند و به عدم تعهد و پایبندی او به زندگی شخصیاش و بوالهوسی شخصیت وودی میرسد. اولین دیالوگ عاشقانه وودی و کیت بر روی سایز 42 پای کیت است که وودی اعتقاد داشته که این سایز کفش، از آن زنان متفاوت است؛ زنانی که او را مسحور میکنند. سالها کیت نگران زنانی بوده که سایز پایشان 42 بوده است و سعی میکرده است که نگذارد هیچ زنی با این سایز پا، به وودی نزدیک شود. اتفاقی که میافتد این است که وودی با نلی، دوست صمیمی کیت، رابطه برقرار میکند، در حالیکه سایز پای نلی، 37 است!
در مقابل خیانت وودی، کیت به دامن «هیولا» میرود؛ هیولا نام ماشین کیت است که نیمههای شب، با سرعت 220 کیلومتر در ساعت! در اتوبانهای شهر با آن رانندگی میکند؛ آن هم مست با صدای موسیقی بلند؛ تصویری برای توصیف بدون نقص افسارگسیختگی و نهایت عصیان کیت. این بازی با موتیفها و نقش اعداد در زندگی هر دو شخصیت، پرداخت خوبی از شخصیت دو نقش را در ذهن مخاطب میسازد.
بخش دوم «وودیشو»، استدآپ کمدی است که مهمان برنامه باید آن را اجرا کند. برنامهای که کیت برمیگزیند، بازسازی خاطره اولین دیدار با وودی در یک مهمانی شبانه در باغ یکی از دوستانش است. روایت با استفاده از فضای کمیک استندآپ به نهایت تراژدی زندگی کیت میرسد. کیت از وودی میخواهد نقش مقابلش را در استندآپ کمدی اجرا کند؛ به عبارت دیگر وودی در جایی نقش خودش و در جایی نقش ورونسکی را بازی میکند. موتیفها و بیان موازی دو روایت عاشقانه آنا و کیت، سبب آمیخته شدن شخصیتها در یکدیگر میشود. مخاطب «کیت» و «آنا کارنینا» را یک شخصیت میبیند، همچنین «وودی» و « ورونسکی» را یک شخصیت واحد تصور میکند.
بخش پایانی «وودیشو» میکروفن جادویی است که مهمان، هر آنچه دلش میخواهد، میگوید. کیت پشت میکروفن قرار میگیرد اما آنا کارنینا سخن میگوید؛ از مصائبش و آنچه بر سرش رفته است. وودی هم پشت میکروفن قرار میگیرد و آخرین کلماتش را میگوید؛ از گذشته میگوید که هیچگاه دست از سرش برنداشته است. از بنبستی میگوید که در آن گرفتار شده است. دوئل پایان مییابد و بر خلاف داستان تولستوی، به جای آنا کارنینا، این ورونسکی است که زیر چرخهای سنگین قطار کلمات، له میشود.
وودی له میشود بدون این که اجازه پیدا کند کلمات آخرش را بیان کند. میکروفن قطع میشود و تیزر پایانی برنامه پخش میشود. این پایانبندی بود که تهیهکننده برنامه تلویزیونی برای پانصدمین برنامهاش، در نظر گرفته بود. تهیهکنندهای که روی صحنه نیامد، اما شخصیت تعیینکننده روایت بود. برای همین است که آرش عباسی، کارگردان نمایش، در تصاویری که قبل از آغاز نمایش، پخش میشد، تلویزیونی را نشان میداد که دو پا دارد و در شهر قدم میزند؛ در حالی که همه ماشینها در پشت ترافیک ایستادهاند! رسانهای که با دو پا، در زندگی خصوصی افراد وارد میشود و برای محبوب ماندن و جذب مخاطب بیشتر، حتی مجری محبوب خودش را قربانی میکند و او را در زیر سنگینی چرخهای قطار خرد میکند.
این مطلب در صفحه 12 روزنامه شرق شماره 2930 مورخ 16 مرداد 1396 منتشر شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید